کد مطلب:41822 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

به یاد دوست











در گذشته برادری ایمانی و خدایی داشتم[1] آنچه او را در چشم من بزرگ می نمود این بود كه دنیا در چشم او كوچك بود. از سلطه ی شكم خود بیرون بود چیزی را كه نمی یافت آرزو نمی كرد و چون به آن دست می یافت از حد نمی گذراند.

بیشتر اوقات خود را به سكوت می گذراند و اگر سخن می گفت، گزیده می گفت، و تشنگان معرفت را از دانش سرشار خود سیراب می كرد. در چشم ظاهربینان ضعیف و مستضعف می نمود و در میدان كار و كارزار چون شیری خشمگین و ماری پر زهر بود.

وقتی كه در نزاعی درگیر می شد بیهوده برهان اقامه نمی كرد بلكه صبر می كرد تا در محضر یك داور سخن بگوید (چون در نزاع بین دو نفر اگر داوری در میان نباشد و هر كدام بخواهند برای دیگری مدعای خود را اثبات كنند، نیروها را به هدر داده اند و از گفتار خود نتیجه ای نخواهند برد).

تا برای كاری محمل و عذری می یافت، كسی را سرزنش نمی كرد. از بیماری و ابتلای خود وقتی خبر می داد كه بهبودی و شفا یافته بود. آنچه را كه بنای انجام دادن آن را نداشت بر زبان نمی راند. اگر دیگران در كلام بر او چیره می شدند، در سكوت بر

[صفحه 439]

او پیروز نمی شدند. به شنیدن حریصتر بود تا به گفتن. هر گاه بر سر دو راهی قرار می گرفت می سنجید تا ببیند كدامیك از این دو راه به هوی و هوس نزدیكتر است تا با آن مخالفت كند.

پس بر شما باد كه خود را با این صفات زیبا بیارایید و در راه تحصیل آن به رقابت پردازید و اگر بر دستیابی و فراگیری همه ی آنها توانایی ندارید، بدانید كه بهره بردرای اندك، از رها كردن مطلق بهتر است.

قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: كان لی فیما مضی أخ فی الله و كان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه و كان خارجا من سلطان بطنه فلا یشتهی ما لا یجد و لا یكثر اذا وجد و كان أكثر دهره صامتا. فان قال بذ القائلین و نقع غلیل السائلین و كان ضعیفا مستضعفا فاذا جاء الجد فهو لیث غاب وصل واد لا یدلی بحجة حتی أتی قاضیا و كان لا یلوم أحدا علی ما یجد العذر فی مثله حتی یسمع اعتذاره و كان لا یشكو وجعا الا عند برئه و كان یفعل ما یقول و لا یقول ما لا یفعل و كان ان غلب علی الكلام لم یغلب علی السكوت و كان علی أن یسمع أحرص منه علی أن یتكلم و كان اذا بدهه أمران نظر أیهما أقرب الی الهوی فخالفه. فعلیكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فیها فان لم تستطیعوها فاعلموا أن أخذ القلیل خیر من ترك الكثیر.[2] .

[صفحه 440]



صفحه 439، 440.





    1. گفته اند، مقصود حضرت ابوذر بوده و بعضی عمار و بعضی هم بزرگان دیگری را نام برده اند.
    2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حكمت 281.